نمیدونم چی بگم نمیدونم چرا اومدم اینجا شاید چون خیلی کسی نیس که بخونه و خودمم همینو میخوام
اومدم که یه سری کلمه ها رو بچینم کنار هم تا شاید این حال عجیب بساطشو جمع کنه و بره.
دیدی یه وقتا هرکاری میکنی که یه برنامه جور شه نمیشه.
هر کاری میکنی حالت رو خوب کنی نمیشه.
سعی میکنی به همه چیز بی اهمیت باشی نمیشه.
چرا انقد همه چی نمیشه.
چی میشد اگه یه ذره"میشد".
خسته شدم راستش از خیلی چیزا.
از خیلی کسا.
خیلی این روزا بهم ریختم و دلیلش رو نمیدونم.
سعی میکنم با همه چی عادی برخورد کنم ولی خودم که میدونم هیچی عادی نیس.
همه چی بهم ریختس
همه چی.
و من متنفر از این حالم.
و متنفر تر از این تنهایی.
از اینکه یه وقتا جز خودم کسیو ندارم.
و خودم انقد حالش بده که نمیتونه به خودش برسه.
حتی حرفامم بهم ریختس.
میبینی.
خسته تر از خستم:(


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها